فيچرها دفاع قهرمانانه از بیجی بوسیله Unipath در فوریه 22, 2019 به اشتراک گذاری Facebook Twitter مدافعان عراقی تقریباً یک سال در برابر حملات داعش به یک تصفیهخانه نفت ستراتیژیک مقاومت کردند دگروال ارکان علی سحام الکنانی، سرویس ضد تروریزم عراق | عکس از تصاویر گتی نبرد برای تصفیهخانه بیجی را نمیتوان در یک مقاله خلاصه کرد. در داستانهای قهرمانی، میتوان شاهد افسانههای نظامی بود: شدت جنگ، حجم کلان دود ناشی از حریق مخازن سوخت که خورشید را تیره و تار کرده است، زمین که از شدت انفجار به لرزه درمیآید و داستانهای شهادت که در دلهای عساکر نقش میبندد. ما به مدت 11 ماه در تصفیهخانه بیجی زندگی کردیم و عزم وطنپرستی را در برابر حملات وحشیترین گروپهای دهشتافگن نشان دادیم. این داستان من نیست؛ این داستان 325 قهرمان است که 40 حمله تمام عیار را دفع کردند و 175 بار با تروریستانی که تعدادشان دو چند تعداد عساکر ما بود و از انواع سلاحها و صدها موتر بمبگذاری شده استفاده میکردند، مقابله نمودند. ما انسجام قوایمان را حفظ و حملات را دفع کردیم. موقعیت ستراتیژیک شهر بیجی آن را به هدف گروپهای داعش تبدیل کرد – چون جادههای اصلی متصلکننده بغداد، موصل، صلاح الدین، کرکوک و دیاله از آن عبور میکنند. کنترول این محل به معنای قطع خطوط لوجستیکی از بغداد است. مجتمع تصفیهخانه بیجی یکی از کلانترین تصفیهخانههای شرق میانه است و بالای عواید و اقتصاد کشور تأثیر بسیاری میگذارد. داعش میخواست هر قسم که شده کنترول تصفیهخانه را به دلیل مخازن ذخیرهسازی عظیم نفت خام و تیلهای پروسش شده آن در اختیار بگیرد. پس از اینکه داعش توانست بالای شهر بیجی تسلط پیدا کند، حملات خود را بالای به دست گرفتن کنترول تصفیهخانه متمرکز کرد. داعش با کنترول کردن تصفیهخانه، یک پایگاه نظامی خودکفا را در اختیار میگرفت. قوای آزادیبخش عراق در رسیدن به شمال عراق دچار مشکل میشدند و هر قسم نبردی برای آزادسازی بیجی، با خرابیهای فراوان همراه بود. به همین دلیل بود که تروریستان جان خود را به خطر میانداختند تا به تصفیهخانه حمله ببرند. تصرف آن همچنین تأثیر زیادی بالای روحیه قوا داشت. داعش از اهمیت نمادین بیجی مطلع بود؛ اکثر سازمانهای خبری در آن زمان در این مورد صحبت میکردند. اگرچه تروریستان، بیشتر از یک بار و با وجود انکار رسمی دولت، ادعا کردند که کنترول آن را به دست گرفتهاند. این جنگها در 10 جون 2014 شروع شد و تا 21 می 2015 ادامه یافت. در جریان این مدت، تصفیهخانه از همه طرف محاصره شده بود. ما در ابتدا شامل 35 عسکر از بخش ضد دهشتافگنی، 40 عسکر از فرقه 9، چند نفر از لوای پیاده 14، و یک گروپ از مبارزین قبایل بودیم. در کل، حدود 110 عسکر داشتیم. ما توانستیم در سال 2014 اولین حملات به تصفیهخانه را دفع کنیم، اگرچه داعش بسیاری از شهرهای اطراف ما را در کنترول داشت. در اواخر سال 2014، قوای ما موفق به ایجاد یک راه برای اعزام قوای کمکی و لوجستیک شدند، اما این راه در طول چند هفته قطع شد. وقتی جنگها شدت گرفت، منابع ما قطع شد. یک عسکر عراقی در سال 2015 در تصفیهخانه بیجی گزمه میزند. برای ثبت در تاریخ، میخواهم از تورن جنرال درستیزطالب شقاطی الکنانی، رئیس سرویس ضد دهشتافگنی و قومندان عملیات مشترک در آن زمان یاد کنیم و به نقش قابل توجه و فعال وی در مقاومت تصفیهخانه اشاره نمایم. در اواسط جولای 2014. برید جنرال علی القریشی با وی به تماس شد و این کار را به درخواست مستقیم تورن جنرال درستیز ضیف الطایی، قومندان قوای عراقی در بیجی انجام داد. او معضلات که من حیث قوای سرویس ضد دهشتافگنی و من حیث بخشی از حوزه مسئولیت قومندانی عملیات مشترک در تصفیهخانه بیجی با آنها مواجه بودیم و همچنین خطر قطع شدن خطوط لوجستیکی تصفیهخانه را به وی توضیح داد. برید جنرال الکنانی به ما اطمینان داد که از تمامی قدرتش برای اعزام قوای کمکی استفاده میکند. بعد از برگزاری جلسات فشرده میان قومندانی قوای هوایی اردو و قومندانی قوای هوایی، دو روز بعد تماسی از جگرن عمار عباس شرحان داشتیم که به ما گفت رهبری تصمیم گرفته است سلاحها و تجهیزات عصری و اعاشههای غذایی را ذریعه قوای هوایی اردو با حمایت یک تیم تخصصی از سرویس ضد تروریزم برایمان ارسال کند. هلیکوپترها با مقاومت شدید از طرف خطوط دفاعی داعش مواجه شدند، اما به لطف خدا توانستند این خطوط دفاعی را از بین ببرند و مسیر لوجستیکی خطرناکی را باز کنند. وقتی هلیکوپترها در 22 آگست 2014 در میان ابری از خاک باد و با حمایت هلیکوپترهای تهاجمی MI-28 در داخل تصفیهخانه فرود آمدند، خوشحالی ما غیرقابل وصف بود. این عملیات جسورانه باعث تقویت روحیه عساکر ما شد. ما از دیدن همرزمان خود از سرویس ضد تروریزم بسیار خوشحال شدیم و به همان اندازه مشتاق بررسی سلاحها و تجهیزاتی بودیم که دریافت کرده بودیم، درست مثل اطفالی که هدیه روز عید را باز میکنند: اسلحه بم انداز MK-19، تفنگ دوربين دار برد بلند 8.6 میلیمتری مجهز به صداخفهکن، کمره ی دید در شب و دید در روز، و انواع تجهیزات شخصی به اندازه زیاد. تیم عملیات خاص از بغداد استفاده از سلاحهای جدید را به قوای ما تعلیم میداد و به بهرهداری از منطقه میپرداخت تا مشاهدات خود را برای قومندان عملیات مشترک ارسال کند و قومندان عملیات مشترک سلام خود را به تک تک قوا ابلاغ کرده و علاقه شخصی خود را به مقاومت تصفیهخانه ابراز نموده بود. این مسئله برای ما مثل پیروزی محسوب میشد. قوای کمکی به هلیکوپترهای قوای هوایی اردو محدود بود. آنها به علت آب و هوای نامناسب، توفان شن و آتش دشمن، در زمانهایی غیر قابل پیشبینی میآمدند، اما تجهیزات و عساکری را با خود میآوردند، و به این ترتیب تعداد قوای ما به 325 عسکر از تمام شاخههای قوای مسلح رسید. اگرچه هدف این بود که قوای کمکی بیشتری آورده شوند، اما خیلی زود امیدمان را از دست دادیم چون تروریستان هلیکوپترها را هدف قرار دادند و دو عدد از آنها را سقوط دادند و همین مسئله باعث شد قوای هوایی اردو اعزام قوای کمکی را متوقف کند. دو هفته گذشت. هیچ هلیکوپتری از بغداد نرسید. آنها باعث قوت قلب ما بودند. کمبود اعاشه، تجهیزات و لوازم طبی و نالههای بلندتر از همیشه مجروحان، روان ما را آزار میداد. در سحرگاه یک روز، لاواسپیکرهای مساجد بیجی در نزدیکی تصفیهخانه، پیامهای تهدیدی را برای درهم شکستن مقاومت ما پخش کردند. ”شما ای صفویها، مهلت شما تقریباً به خاتمه رسیده و هیچ کسی برای نجات شما نخواهد آمد. چی کسی برایتان آب و غذا خواهد آورد؟ مهمات شما به زودی تمام خواهد شد و ما شما را مثل گوسفند میکشیم، از اجسادتان فلم میگیریم و در انترنت نشر میکنیم. شما هیچ چارهای ندارید مگر قبل از اینکه دیر شود، خود را به مجاهدین دولت اسلامی تسلیم کنید.” ما به سخنان وحشتناک آنها عادت داشتیم و سقوط هلیکوپترها و جنگ روانی نتوانست از اثربخشی مبارزه ما بکاهد یا عزم ما را برای مقاومت تضعیف کند. به دلیل تعداد کم ما و وسیع بودن منطقهای که مجبور به دفاع از آن بودیم، هر کس به نوبت بهرهداری میکرد. حتی قومندان نیز در یکی از برجها بهرهداری میکرد. من کارم را منحیث معین قومندان قوای مبارزه با تروریزم در تصفیهخانه شروع کردم و قومندان برید جنرال علی القریشی بود. من زمانی به قومندانی قوا رسیدم که برید جنرال علی قبل از اینکه رفت و آمد هلیکوپترها متوقف شود، زخمی شد و از میدان نبرد تخلیه گردید. ما شفاخانه صحرایی نداشتیم، به همین دلیل زخمیها را با بنداژهای سادهای که هر یک از عساکر منحیث کمکهای اولیه در اختیار داشت، تداوی میکردیم. وقتی عسکری فکر میکرد که میتواند سلاح به دست بگیرد، محل تجمع زخمیها را ترک مینمود و به پست نگهبانی میرفت یا در گرماگرم نبرد با همان بنداژهایش میجنگید. دلیلش این بود که قوای ما میدانستند که قوای بدیل نداریم. عساکر مجروح برای جنگیدن داوطلب میشدند حتی وقتی افسرانشان به آنها دستور میدادند که استراحت کنند. البته در موارد بحرانی، اگر طیارهای میآمد، آنها را با طیاره اردو میفرستادیم، اما بیشتر نمیتوانستیم کسانی را که به شدت زخمی شده بودند نجات بدهیم، چون شرایط پروازی نامناسب، تحرک هلیکوپترهای MI-17 را محدود کرده بود. ما تمام سعی خود را برای شکستن محاصره با کمک قوای مسلح خودمان انجام دادیم. آب و مهماتمان تقریباً رو به اتمام بود و فکر میکردیم که به ختم کار نزدیک میشویم. وقتی تمام فیصلهها برای ارسال لوجستیک به بنبست رسید، رهبری ما از قومندانان شرکایمان در قوای ائتلاف کمک گرفت و از آنها درخواست کرد تجهیزات و جیره را با استفاده از پاراشوتهای مخصوصی که ذریعه طیاره C-130 از ارتفاع بالا به پایین انداخته میشدند، ارسال کنند. از دوستانمان در ائتلاف تشکری میکنیم که با پشتیبانی لوجستیکی که به شدت به آن ضرورت داشتیم، این جنگ را حفظ کردند. ما از این دستاورد کلان بینهایت خوشحال شدیم. قوای ائتلاف جدیدترین تکنالوژی را در این زمینه در اختیار دارند و این پاراشوتها را در اختیار قوای هوایی عراق قرار دادند تا تجهیزات نظامی و طبی را برای ما بیندازند. ما روزهای سخت و ناامیدکنندهای را گذراندیم، به خصوص وقتی تمام وسایل ارتباطی و لوجستیکی قطع و روحیه عساکر تضعیف شده بود. این مسئله علاوه بر جنگ روانی بود که داعش هر روز علیه ما انجام میداد. غروبها، صدای جنگ تبلیغاتی به راه میافتاد تا روحیه ما را تضعیف کند و اراده ما را شکست دهد. بعضی اوقات این صداها از منارههای مساجد میآمد، اما بیشتر از خاکریزهایی بود که ما را از هم جدا کرده بود: روز قربانی شدن فرا رسیده است ای صفویها. سرنوشت شما درست مثل روز اسپایکر است. هیچ راه فراری از مرگ وجود ندارد. ما به شما این فرصت را دادیم تا تسلیم شوید، اما شما تصمیم گرفتید در زیر ضربات چاقوهای مردان دولت اسلامی بمیرید! ما به یاد جنایت داعش در پایگاه اسپایکر افتادیم که چطور خیانت کرد و عساکر غیرمسلح را کشت. عزم مستحکم ما این بود که به مادران و فرزندان شهدای اسپایکر اعلام کنیم که خون پدران و فرزندان آنها بیهوده ریخته نشده است و همچنین پیام امیدی به دختران ایزدی و مسیحی ربوده شده ذریعه تروریستان بدهیم که پیروزی ما به منزله امید نجات برای آنها و برای همه عراقیهایی است که به دست دستگاه سرکوب داعش افتادهاند. جنایات داعش ما را به جنگیدن مصصمتر کرد تا تصفیهخانه را به دست این قاتلان نسپاریم و مهم نیست چی هزینهای برایمان داشته باشد. بعض شبها، حقایق قتل عام اسپایکر که یک جنایت واقعی علیه بشریت بود را یادآوری کردیم. به این دلیل که اسپایکر بسیار به این تصفیهخانه نزدیک بود و تنها 35 کیلومتر با آن فاصله داشت، اکثر عساکر تصفیهخانه برادر یا پسر عمو یا دوستی در میان شهدای اسپایکر داشتند. بعد از اینکه داعش کنترول منطقه صلاح الدین را در دست گرفت، عساکر در کمپ اسپایکر محاصره شدند. مهمات آنها تمام شد و تروریستان به کمپ حمله کردند. عساکر چارهای نداشتند جز اینکه تسلیم شوند. داعش جنایتی وحشتناک علیه بشریت مرتکب شد. عساکر غیرمسلح بودند و هیچیک از قوانین بینالمللی و فتاوی مذهبی اجازه کشتار زندانیان را نمیداد. داعش عساکر غیرمسلح را جمع کرد و در مقابل کمرهها آنها را تیرباران کرد. آنها بعضی را افراد به رودخانه دجله انداختند و بقیه را در یک گور دسته جمعی دفن کردند. در مجموع 1700 عسکر کشته شدند. داعش به کشتن آنها بسنده نکرد، بلکه اجساد شهدا را به اشکال وحشتناکی مثله کرد. آنها علاوه بر ارضای تمایلات سادیسیتی خود برای قتل و بیرحمی، میخواستند ترس به دل بقیه عساکر اندازند، اما این کار تنها عزم ما را برای جنگیدن تا آخرین نفس مصممتر کرد. برای همین تا پای جان با این دشمن تروریست جنگیدیم تا از کسانی که در اسپایکر مرتکب جنایت شده بودند انتقام بگیریم. تصویر ستلایت از تصفیهخانه بیجی در جون 2014 بعد از اینکه داعش در جریان جنگ یک مخزن نفت را به آتش کشید روحیه عساکر در داخل تصفیهخانه نقش مهمی در برگرداندن اعتماد به نفس و حفظ روحیه قوای مسلح عراق ایفا کرد. ما قوای محاصره شده بودیم که تعداد تروریستانی که ما را محاصره کرده بودند بسیار بیشتر از ما بود. تصفیهخانه 24 کیلومتر مربع مساحه داشت و هیچ راهی نبود که 325 عسکر در چنین فضایی کلان گزمه کنند. با وجود حملات مکرر و مذبوحانه داعش و با وجود کمبود غذا و آب قوای ما در کنار هم ماندند. رهبران و قومندانان در دیگر بخشهای عملیاتی مثل کرکوک، دیاله، سامرا و انبار قهرمانی و فداکاری عساکر داخل تصفیهخانه بیجی را ستایش کردند و از عساکر خود خواستند که از این شیوه سرمشق بگیرند. در شروع جنگ، روحیه داعش بالا بود و تواناییهای نظامی بسیاری داشت که از قدرت قوای ما در بخشهای عملیاتی بیشتر بود. با این حال، نبرد بیجی ترازو را به نفع ما سنگین کرد و به نماد قوای مسلح ما در میدان جنگ تبدیل شد. فاصله بین ما تا تروریستان بین 5 تا 500 متر بود. ما صدای صحبت کردن آنها را در سکوت شب میشنیدیم. داعش در جریان 11 ماه حملات زیادی را انجام داد. جنگهای شدیدی درگرفت و افسران و عساکر زیادی در جریان اقدامات وحشیانه کشته شدند. ما بهترین مردان خود را در جنگهای تصفیهخانه از دست دادیم، اما مصمم بودیم آنجا را به گروپهای دهشتافگن تسلیم نکنیم. داعش نیز شایعاتی را در صفحات شبکههای اجتماعی منتشر کرد و فلمهای ساختگی را نشر داد. آنها با حمایت بعضی از شبکههای متعصب، راپورهای دروغینی درباره سقوط تصفیهخانه نشر کردند. هدف آنها گسترش هرج و مرج و نشاندن ترس در دل فامیلهای عساکر بود تا از پسران خود بخواهند تصفیهخانه را ترک کنند. یک شب یکی از اعضای داعش یکی از مردان ما، بریدمن وصام محمد خالد التکریتی را صدا زد و گفت: وصام، تو اهل تکریت هستی، و ما مردم شما را خوب میشناسیم. چرا با برادران اهل سنت خود میجنگی و به رافضیها کمک میکنی؟ دولت اسلامی آمده است تا سنیها را از دست حکومت سرکوبگر رافضیها نجات دهد. تسلیم شو تا در امان باشی. هر چقدر میتوانی از کسانی که به آنها اعتماد نداری و ترا میکشند، بکش و به برادران مجاهد خود ملحق شو. چند لحظه در سکوت گذشت، بعد صدای بریدمن وصام از پشت خاکریز شنیده شد که جواب داد او به اینکه عراقی است افتخار میکند و تا پای جان در کنار برادران همرزم خود میجنگد. او گفت که داعش مردم سنی، شیعه و کرد را میکشد بدون اینکه فرقی بین آنها قائل شود و اینکه داعش یک گروپ دهشتافگن است که از عراقیها شکست خواهد خورد. بریدمن وصام در شب حمله در 24 آگست 2014 کشته شد. او جوانی خوش قیافه و افسری شجاع بود. عساکر واقعاً او را دوست داشتند و او به خاطر لیاقت خود اعتماد رهبری را به دست آورد. عساکر در آن شب شاهد ایستادگی و شجاعت وی بودند، چون خودش را قربانی کرد و اجازه نداد داعش به موقعیت دفاعیاش نفوذ کند. سحرگاه بر پیکر مطهرش نماز خواندیم و او را در مزارش گذاشتیم. ما تصویر پدر و ساعتش را نگه داشتیم تا در خاتمه جنگ آنها را به فامیلش تحویل بدهیم. ما کارهای قهرمانانه وصام و عشق او به فامیل و شهرش تکریت را برای فامیلش تعریف میکردیم. روحیه عساکر، عزم مرا برای ادامه جنگ تقویت کرد. من یک سیستم مخابره داشتم که عساکر با استفاده از آن با فامیلهایشان به تماس میشدند. بعضی اوقات که منتظر تماس از قرارگاه بودم، صدای عسکری را میشنیدم که به فامیلش میگفت موقعیت ما تثبیت شده و هیچ حملهای در کار نیست یا هیچ تلفاتی رخ نداده است، با اینکه شب قبلش در برابر حملهای مقاومت کرده بودیم. ما شدیداً دچار کمبود اعاشه بودیم؛ چون آوردن تجهیزات را به غذا و آب اولویت میدادیم، اما به فامیلهایمان میگفتیم که هر چیزی که ضرورت داشته باشیم را در اختیار داریم. ما در جریان این 11 ماه، تنها از تجهیزاتی که داشتیم استفاده میکردیم. یعنی انبار مهمات کلانی نداشتیم که بتوانیم به آن دسترسی داشته و پروسه جنگ را حفظ کنیم. بعضی اوقات که حملات را دفع میکردیم، از تجهیزات و اسلحههای به غنمیت گرفته شده از جنگجویان داعش که مرده بودند استفاده میکردیم و آنها را جمعآوری و بین عساکر توزیع میکردیم. هر مرمی به معنای امکان زنده ماندن بود و بهطور اتفاقی فیر نمیکردیم. بعضی اوقات مجبور بودیم به فیرهای دشمن جواب ندهیم. در یکی از جنگها، دشمن جادهها را مسدود و شروع به فشار وارد نمودن بر قوا در مناطق المزرعه و الملحه کرد تا پیشرفت قوا را متوقف نماید و ارتباطات بین اسپایکر و بیجی را قطع کند. ما در آستانه اتمام کامل مهمات خود بودیم، برای همین از تورن جنرال درستیز ضیف خواستم پلان جدیدی تهیه کند تا فشار دشمن را در مناطق دیگر کاهش دهد. پلان ما این بود که مهماتمان را حفظ کنیم، به قوایمان استراحت بدهیم و دشمن را به منطقهای بکشانیم که عساکر در آنجا جمع شده بودند. داعش از قبل تحرک قوای خود را در اطراف تصفیهخانه شروع کرده بود. ما حرکات آنها را با استفاده از کمرههای مادون قرمز، دید در شب، دستگاههای نظارت و طیارههای کشفی متعلق به قوای ائتلاف تماشا میکردیم. بعد از شناسایی مرکز تحرک داعش در پایگاه سنیه که میخواستند حمله خود را از آنجا شروع کنند، از قومندانی خواستیم تا آنجا را بمباران کند. ما تجمع قوای داعش را با یک حمله هوایی که ذریعه قوای هوایی عراق و قوای ائتلاف انجام شد، از بین بردیم. ما با انجام این کار مهمات خود را حفظ کردیم. بیشتر از 150 تروریست کشته شدند. ما جریان جنگ را در جاهای دیگر و پیروزی قوای مسلح خود را در منطقه العالم در شمال تکریت دنبال میکردیم. قلبهای ما از این پیشروی سرشار از شادی شد و مطمئن بودیم که تکریت آزاد خواهد شد. ما متوجه شدیم که مقاومت ما در تصفیهخانه، سنگ بنای شکست داعش خواهد بود. در 10 آپریل 2015 هزار و چهارصد جنگجوی داعش حمله به تصفیهخانه را شروع کردند. قوای مهاجم حداقل سه برابر بیشتر از قوای ما بود. این نبرد 11 روز طول کشید. جنگ بسیار شدید بود و روز و شب ادامه داشت. دگروال خالد الجنابی در 12 آپریل در جریان مبارزه شجاعانه در کنار عساکر دیگر شهید شد. معین قومندان، برید جنرال عبدالکریم شیبر، در 14 آپریل شهید شد. جنگ متوقف نشد بلکه شدت گرفت. یک روز بعد، قومندان قوا، تورن جنرال ضیف الطایی شهید شد. وقتی جنگ برای چند لحظه متوقف شد، داعش از لاوداسپیکرهای خود برای فراخواندن عساکر ما به تسلیم شدن استفاده کرد: بیشتر رهبران شما کشته شدهاند و همه شما کشته خواهید شد. ما بهترین جنگجویان دولت اسلامی را با خود آوردهایم، و این آخرین فرصت شما برای تسلیم شدن و زمین گذاشتن سلاحهایتان است. آیا جسد تورن جنرال ضیف و برید جنرال کریم را ندید؟ چطور میخواهید بدون قومندان بجنگید؟ حکومت در بغداد شما را در اینجا رها کرده است تا بمیرید. اما ما بیشتر از همیشه مصمم بودیم به مبارزه ادامه بدهیم؛ زیرا نزد یکدیگر قسم خورده بودیم که شکست نخوریم و امید عراق به ما بود. بعد از اینکه داعش از تصرف تصفیهخانه ناامید شد، بر ایجاد حفره در دفاع ما متمرکز شد و سعی کرد جسد رهبران شهید ما را به سرقت ببرد. اجساد تورن جنرالضیف، برید جنرال کریم و دگروال خالد – که در زمان جنگیدن در نزدیکی برجهای دفاعی به شهادت رسیده بودند و ما برای مقابله با اولین حمله از این برجها عقبنشینی کرده بودیم – بین ما و آنها قرار داشت. پس از مرگ تورن جنرال ضیف، من مسئولیت رهبری قوا را برعهده گرفتم چون ارشدترین افسر بودم. نیمه شب، با چند تن از عساکر در قرارگاه بودم تا پلانی برای پر کردن حفرهای که داعش در یک نقطه ایجاد کرده بود، تهیه کنم. تماسی را با مخابره نظامی دریافت کردم و شخصی به من گفت که قومندان قوای مهاجم داعش است که میخواهد به تصفیهخانه حمله کند. با توجه به شیوه حرف زدنش، به نظر میرسید عرب باشد. او به من گفت که ما هیچ امیدی برای زنده ماندن نداریم و شروع به تهدید کرد. او گفت که با صد تیلر بمبگذاری شده حمله خواهد کرد و تصفیهخانه و هر کسی که در آن باشد را نابود خواهد کرد. ما در سکوت به حرفش گوش دادیم و بعد از اینکه تهدیداتش تمام شد، گفت که اگر تصفیهخانه و عساکر را تسلیم کنم قول شرف میدهد که اجازه بدهد بروم. من جواب دادم: امکان ندارد که من به کشور و عساکرم خیانت کنم. تصفیهخانه در برابر شما مقاومت خواهد کرد و گور شما و گور هر کسی خواهد شد که به آن نزدیک شود. ما انتقام شهیدان اسپایکر را از شما خواهیم گرفت و دختران عراقی که گروپهای شما به آنها تجاوز کردهاند را محترم خواهیم داشت. سپس تماس به خاتمه رسید. داعش چند بار سعی کرد به پیکر تورن جنرالضیف دست پیدا کند، اما ما هوشیار بودیم و مساعیشان را ناکام گذاشتیم. هدفشان این بود که بدنها را مثله کنند و آنها را در انترنت من حیث مدرک فتح تصفیهخانه به نمایش بگذارند. قطعاً این کار روحیه داعش را بعد از شکست در تکریت تقویت میکرد. اما به لطف خدا و با وجود حمله شدید و ناامیدی تروریستان، نتوانستند به اهدافشان دست پیدا کنند. من پلانی را برای عقب راندن داعش به پشت خط دفاعی تهیه کردم که به زمین بدون قوا تبدیل شد، و پیکرهای شهیدان را حفظ کردیم. من مطمئن بودم که این عملیات روحیه آنها را درهم میشکند و باعث پیروزی ما میشود. صبح روز 22 آپریل برای ما بسیار غمانگیز بود، چون مراسم دفن تورن جنرال ضیف و برید جنرال کریم را انجام دادیم. کلمات و خاطراتی که ما را به آنها پیوند میدهد در ذهن ما حکاکی شده است. سکوتی مرگبار بر این مراسم حکمفرما بود و اشکها بیاختیار فرو میریختند. از دست دادن این رهبران تأثیر بسیاری بالای روحیه عساکر داشت. داعش از تمام سلاحها و مهارتهایی که در اختیار داشت، حتی از تانکها و موترهای زرهی خود در جنگهای تصفیهخانه مستفید شد. آنها بارها از موترهای بمبگذاری شده برای نابود کردن خطوط دفاعی و حمله به نقاط دخولی اصلی استفاده کردند. آنها از طیارههای بدون سرنشین برای تعیین موقعیت ما، از گاز کلر و آتش سنگین هاوان مستفید شدند. آنها در جریان حمله، مخازن تیل را شدیداً بمباران کردند، به مخازن حمله کرده و آنها را به آتش میکشیدند تا قدرت دید طیارهها را کور کرده و عساکر ما را گیج کنند، چون مخازن در نزدیکی ما بود و بخشی از تصفیهخانه از بقیه قوا جدا شده بود. تصفیهخانه حاوی مواد قابل اشتعال و گازهای سمی بود. و به هیچ عنوان موقعیت دفاعی یا میدان نبرد خوبی نبود. بعضی اوقات آزاد کردن تنها یک متر به دلیل ماهیت زمین، استحکامات دشمن و استفادهاش از وسایل انفجاری دستساز به ساعتها جنگ شدید ضرورت داشت. حتی یک مرمی میتوانست باعث شود یک کیلومتر مربع به آتش کشیده شود. آنها از چنین روشهایی استفاده میکردند تا سعی کنند کنترول تصفیهخانه را به دست بگیرند، اما باز هم در برابر مدافعان قهرمان ما شکست خوردند. قوای مسلح شروع به تنگ کردن حلقه محاصره علیه داعش در شهرهای نزدیک ناحیه بیجی کردند. این کار از فشار وارد شده به ما کم کرد، چون جنگجویان داعش برای مقابله با قوای ما به نقاط دیگر ناحیه اعزام شدند. روزها گذشت و حوادث شتاب زیادی گرفت. اخبار پیروزیهای شجاعانه اردو ما به سرعت نشر شد. در 21 می 2015، موترهای هامر مملو از قوای مبارزه با تروریزم از سمت البوتمه و المزرعه رسیدند. ما از خوشحالی آواز خواندیم و یکدیگر را در آغوش گرفتیم. تنها عساکر پیروز شادمانی چنین در آغوش گرفتنهایی را درک میکنند. این اولین شب در جریان این 11 ماه بود که راحت خوابیدم، بدون اینکه دستم روی قنداق اسلحهام باشد. تیم رسانه جنگ اخبار آزادی بیجی را به گوش مردم عراق و جهان رساند. فوقالعاده خوشحال بودم که میتوانم نزد فرزندانم برگردم و سرم را بالا بگیرم و به پیروزی تقریباً معجزهآسایی که به دست آورده بودیم افتخار کنم. نمیدانم چرا احساس کردم باید به سراغ قبر شهیدان بروم و به خاطر فداکاریهایشان که منجر به پیروزی ما شد، به آنها ادای احترام کنم. وقتی متوجه شدم بعضی از عساکر زودتر از من به آنجا رفتهاند، تعجب کردم. احساس کردم که شهیدان ما از بیرق عراق که در بالای سرشان افراشته بود به ما لبخند میزدند. Facebook Twitter به اشتراک گذاری
نظرات بسته شده است.