ده ها سال جنگ و خشونت تأثیر خود را بالای اتباع عراق گذاشته است
داکتر قسیم حسین صالح بنیانگذار و رییس انجمن روانشناسی عراق
نسل های عراقیان –– حد اقل در ظرف 34 سال اخیر –– عوامل نظیر تروریزم، برخورد های قوی و برخورد های اقتصادی را تجربه نموده است. از سال 1980 به این طرف، این نوع فرهنگ خشونت و احساس زورگویی در بین کافه مردم عراق آغاز گردید. جنگ عراق-ایران (1980-1988) تنها و تنها به قوای نظامی خلاصه نمیگردید. این جنگ در حقیقت مردم را در قالب آنچه را که اردوی مردمی میخواندند، مسلح ساخت. هر خانواده عراقی یک سرباز مربوط به اردوی مردمی و یا نیرو امنت داخل و یا یک عضو ادارات امنیت ویژه را میپرورانید. این امر بدان معنی بود که اطفالی که در آن موقع پرورش مییافتند، پدر خود را در حال گشت و گذار با کلاشنیکوف، تانک ها را در جاده ها، صحنه های دلخراش خرابکاری، تخریب منازل خویشاوندان و تصاویر اجساد کشته شده گان را در تلویزیون در جریان پخش برنامه تصاویری از میدان جنگ تجربه می نمودند. تأثیر جنگ و خشونت بالای نوجوانان مقتضی تحلیل همه جانبۀ علمی شخصیت ها میباشد که در سه بخش ویژه اجرا میگردد: رفتار، نظریات، و احساسات.
توجه ناچیز روی ارزش زندگی در اوایل سال های 1980 آسیب شدیدی را بالای جوانان عراق در آن زمان وارد نمود. عراقی ها به دیدن تابوت و توده های زیادی از قربانیان که پس از سال 1982 تعداد شان به صدها نفر در هر روز میرسید، عادت کرده بودند. کودکان نیز رفته رفته جهان را خشونت بار دیده و استفاده از خشونت را منحیث تنها وسیلۀ بقا میدیدند.

ناپدید شدن پدر در میدان جنگ سبب ایجاد یک نوع انضباط ضعیف در بین کودکانی گردید که بدون هیچ نوع سرپرستی باقی مانده بودند. نقش ضعیف مکاتب در ارائه مشاوره و راهنمایی باعث ضعف اخلاقی در بین شاگردان گردید. و با نظامی شدن کشور برای مدت هشت سال جنگ از سال 1980 – 1988 باعث ازدیاد استفاده از اسلحه در میان کودکان و حتی در بین استادان دانشگاه نیز شد.
هشت سال جنگ با ایران در شکل گیری ماهیت رفتار، شناخت و احساسات کودکان نقش بسزائی داشت. درست یک سال پس از آنکه جنگ خاتمه یافت، با اشغال کویت توسط رژیم صدام حسین، عراق داخل یک جنگ خانمانسوز دیگر گردید چنانچه در تاریخ آن کشور بندرت دیده شده است که عراق پس از یک جنگ بلافاصله داخل جنگ دیگر گردد. این رویداد در حقیقت به معنی تقویت مجدد فرهنگ خشونت در بین نسل نوجوان در سال های 1990 بود که کودکی خویش را در خشونت های 1980 گذرانیده بودند.
از سال 1990 تا 2003، تحریم های اقتصادی و تجارتی وضع شده از جانب شورای امنیت ملل متحد باعث ازدیاد خشونت در عراق گردید. میزان دزدی افزایش یافته و ربودن عراده جات توأم با قتل به امر عامی مبدل گردید. از خلال دو مطالعه جداگانه –– اولی روی زندانیان ابوغریب و دومی روی یک باند شش نفری –– چنین استنتاج میگردد که عوامل اقتصادی باعث بروز جنایت گردیده و انتقال جویی به علت اصلی خشونت در بین اعضای باند ها مبدل گردید. برداشت جوانان عراقی از جهان که آن را یک محل خصمانه و غیر عادل میدیدند، اسباب استفاده از خشونت را منحیث تنها وسیله بقا فراهم آورد. حتی امروز هم، تخریب، کشتار و جنگ به جای پدیده های ناهنجار به یک الگوی طبیعی زندگی روزمره مبدل گردید.
از عوامل ذکر شده در بالا میتوان چنان نتیجه گیری نمود که برخورد های قومی میان سال های 2006 – 2008، و خشونت های جاری شاید هم هرگز به شکل و پیمانه ایکه در آن اکثریت جنگجویان را جنگدیده سال های 1980 تشکیل دهد، و به ان طرز وقیحی اتفاق نمیافتید.
پس از سقوط رژیم در اپریل سال 2003، برخی از عراقی ها همچنان در یک حالت خشونت به زنده گی خویش ادامه دادند. اولین تحول روانی در عراق را هنگامی که مردم با شوق و شعف ناظر از بین رفتن دکتاتوری بودند در نظریه آتی میتوان اینگونه توضیح داد: اگز دولتی سقوط کند، قوانین برهم خورده و زنده گی پر از هرج و مرج میگردد، ترس مردم را فرا میگیرد و ایشان نیز به نوبۀ خویش به دسته های منقسم میگردند. اشخاص نیز توسط احساس ضرورت برای بقا تحت کنترول درامده و در صدد تشکیل گروه های نیرومند برای محافظ از خویش و بر حسب پرنسیپ تعهد متقابل میگردند.
امر بالا به نظریۀ دیگر روانشاسی اجتماعی میانجامد که ما انرا در آتی توضیح میدهیم: زمانی که صداقت اجتماعی بزور بهم میریزد، اشخاص در بین خویش در صورت عدم موجودیت دولت یا سیستم نیرومند برای بدست آوردن قدرت داخل نزاع میگردند.
تحول سال 2003 حساسیت های دیگری را در قبال خویش داشت. از سال 1921 تا سال 2003، قدرت همواره در دست سنی های عرب بود که ناگهان و بدون هیچ نوع آماده گی برای پذیرش دموکراسی، و یا انتقال موزون، این نقش با بدست گرفتن بخش اعظم قدرت به شیعیان عرب محول گردید. تأثیر روانی این تحول را عین تبادل نقش میان برده دار و برده میتوان ترسیم نمود. حقیقت این امر در نظریه آتی تشریح میگردد: در جامعه ایکه متشکل از دو فرقه بزرگ است و یکی از این فرقه ها قدرت را به کمک عوامل داخلی به دست گرفته است و فرقۀ دیگر همواره دستخوش فشار های سیاسی، اقتصادی، و روانی بوده است، زد و خورد های فرقه ای از همین جا نشئت میکند.

ناامیدی های متواتر که دامن گیر جوانان عراقی گردیده است باعث آن شده است تا ایشان را دچار یک نوع سرگیجی ایدئولوژیکی و موجودی یا اعتماد به هستی کند. آنهائی که به آن باور بودند که دموکراسی به شکل آرام و بسرعت پس از سقوط دکتاتوری در کشور برقرار میگردد، از دیدن همچون هرج و مرج هایی دچار نا امیدی گردیده اند. برخی از سیاستمداران که برای تحقق آرمانهای مردم عراق انتخاب گردیدند، پس از اخذ مقام به فساد رو آوردند. در حین حال، جوانان مشکلاتی را نظیر ایستاده شدن در جاده در انتظار کار آنهم با وجود داشتن سند تحصیلات عالی تجربه کردند. یک تعداد دیگر نیز از بیماری های روانی افسرده گی، نومیدی، گوشه گیری، نفرت و بیگانگی رنج میبرند. مزید بران، دو پدیده در بین مردم شیوع پیدا نمود: تعداد طلاق هرچه بیشتر و استفاده از مواد مخدره در بین نوجوانان و جونانان بطور اخص.
سوء اداره قدرت در عراق در طی سالها پس از تغییر، هویت ملی کشور و روحیه صداقت را در داخل کشور تضعیف نموده است. احساسات هویتی و وفاداری در قبال کشور در وجود تعصبات قومی، فرقه ای و ملی متغیر بوده و برخلاف آنچه جوانان آنرا اصل دموکراسی میپنداشتند، عمل مینمود. این عوامل همه در شرایط رُخ داد که یک نوع احساس نارضایتی، بروز فرهنگ نفرت، از هم گسیختن مناسبات اجتماعی و خدشه دار شدن روابط خانواده گی در حال رشد بوده است.
البته این طرز تحلیل نه به هر جوان عراقی اطلاق میشود. توده های عظیم مردم بشمول فرزندان اشخاص اکادمیک، روشنفکران، هنرمندان، و دموکراتهائی هستند که در وضعیت مناسب روانی و داشتن آرزو های معقول قرار دارند. ولی اکثریت این گونه اشخاص از نگاه سیاسی فعال نمی باشند. بنابرانکه آینده عراق در دست جوانان آن کشور قرار دارد، رهبران آن از میان آنانی اند که در سیاست نقش فعال داشته، متولد سال های 1980 بوده و در یک فرهنگ خشونت، بیماری روانی، وسوسه های بیمار گونه سیاسی، و تعصبات فرقه ای و نژادی رشد و نمو کرده اند.
این بدان معنی است که آینده عراق در معرض خطر قرار دارد مگر آنکه اقدامات عملی برای تحلیل علمی آن صورت پذیرد. مهمترین اقدام در این جهت من به گونۀ زیر مینگارم:
بر اساس حقیقت آنکه ارزش ها هدف را مشخص میکنند و طرز رفتار را رهنمائی میکنند، ما باید یک استراتیژی را پیاده سازیم که بر حسب آن فرهنگ صلح و پشتیبانی از جوانان با دسترسی ایشان به شغل و تساوی عمومیت پیدا نماید.