فيچرها الگوی عسکر مسلکی بوسیله Unipath به روز رسانی شده در فوریه 19, 2019 به اشتراک گذاری بریدمن عراقی یاسر العبودی عسکری ماهر، شجاع و اخلاقمدار در جنگ غلبه بر داعش بود کارکنان یونیپاث | عکسها از اداره رسانه CTS عراق داستانهای قهرمانی از بینالنهرین همچنان ادامه دارد. قهرمانان قوای مسلح عراق زندگی خود را به خطر انداختهاند تا گروپ های تروریستی و آیدیالوجی انحرافی آنها را از این سرزمین که در آن تمام فرقهها مدتها در آرامش با هم زندگی میکردند، اخراج نمایند. داستان شهادت قهرمانانه بریدمن یاسر العبودی، یکی از اعضای قوه مبارزه با دهشت افگنی عراق، هر خوانندهای را منقلب میکند. چنین داستانهایی نشان میدهد که سرزمین عراق در جریان نسلها همچنان مردانی کلان پرورش میدهد. ما با همقطاران، افسر قومندان و فامیلش در مورد دوران طفولیت، رؤیاها و شجاعتش صحبت کردیم. ما اول با پدرش ملاقات کردیم: پسرو دوست عزیز من یاسر در جنوری 1991 در اوج جنگ اول خلیج متولد شد. او سومین فرزند من از شش فرزند بود که دو پسر و چهار دختر بودند. سالها گذشت و یاسر کلان شد. بهخوبی زمانی را به یاد میآورم که در کنار من ایستاده بود و من از مهمانان عروسیاش استقبال میکردم. او از طفولیت باهوش بود و در تمام مراحل تحصیلش عملکردی فوقالعاده داشت. حتی زمانی که با دوستانش مزاق میکرد بسیار اخلاقمدار بود و احترام قائل میشد. یکبار یکی از معلمان لیسه اش، محمد هادی، به من گفت که هیچ وقت کسی مثل یاسر او را خنده نداده است، چون حس شوخطبعی فوقالعادهای داشت و خندهاش مؤدبانه بود. او از سن نوجوانی بسیار مستقل بود. او در مکتب متوسطه، لیسه و دانشگاه کار میکرد تا خودش پولش را به دست آورد. وقتی به من و مادرش پیشنهاد داد که در تأمین مصارف فامیل به ما کمک کند، لبخند زدیم. ما میتوانستیم مصمم بودن را در چشمانش ببینیم. او مثل بچههای دیگر نبود. او بیشتر به تحصیل و کار اهمیت میداد. او دائم به من گفت، “من بار مراقبت از شما را به دوش میکشم، چون شما در جوانی از ما مراقبت کردهاید.” وقتی پدر یاسر خاطراتش را برایمان تعریف میکرد، چهرهاش از غم پر شد: ”رویای طفولیتش این بود که افسر قوای خاص باشد چون این افراد بهطور گستردهای در میان عراقیها شناخته شده و مورد احترام هستند. یاسر در سن 14 سالگی صف عساکر قوای خاص را با یونیفرم های سیاهشان در سرکهای بغداد دید که به دستگیری تروریستان مظنون یا تفتیش موترها در مناطق خطرناک مشغول بودند. وقتی یاسر آنها را دید، احساس غرور میکرد و دوست داشت مثل آنها باشد. بخت وقتی به او روی آورد که در کالج چهارم اردو برای کورس مبارزه با دهشت افگنی پذیرفته شد. او فارغالتحصیل شد و در بین حدود 235 محصل در رتبه نوزدهم قرار گرفت.” بعد از آنکه از آکادمی مبارزه با دهشت افگنی فارغالتحصیل شد، به تیم مشاوره حقوقی کندک مبارزه با دهشت افگنی میسان منتقل شد. با این حال، یاسر به قوای مبارزه با دهشت افگنی ملحق نشده بود تا در جنوب و در دفتر بماند، در حالی که آتش جنگ در غرب و شمال شعلهور بود. او خواب دید که قرار است به میدان نبرد برود. این رؤیا به حقیقت پیوست و او به دوستانش در انبار ملحق گردید. نزدیکترین دوست و همقطار یاسر، لومری بریدمن یوسف علی، با افتخار از او یاد میکند: ”من اولین بار یاسر را در آپریل 2014 وقتی در کالج چهارم اردو در ناصریه شامل شدیم ، ملاقات کردم. ما در بلوک سوم همراه با هم تعلیم دیدیم. دوستی ما زمانی شروع شد که محصل بودیم و هیچ وقت دورانی را که با هم گذراندیم فراموش نخواهم کرد. هر دوی ما در پایتخت، یعنی بغداد نزدیک به هم زندگی میکردیم. ما از همان روز اول با هم دوست شدیم. دوستانش او را خیلی دوست داشتند و او همیشه لبخند میزد و فکاهی های بسیار خندهداری میگفت. ”یاسر به شکلی استثنایی خود را وقف زندگی نظامی کرده بود و بسیار شجاع بود. او از انجام تمرینات خطرناک مثل پایین آمدن با ریسمان از چرخبال یا بالا رفتن از برجهای بلند ترسی نداشت. او اولین کسی بود که تمرینات را تمام میکرد و دوست داشت تعلیم ببیند و یاد بگیرد. او منحیث ارشد بلوک مقرر شد، چون او به وظایف خود عمل میکرد، به سرعت یاد میگرفت و به طور ذاتی رهبر بود. ”بعد از اینکه فارغ شدیم و به کورس اختیاری مبارزه با دهشت افگنی ملحق شدیم، از اقبال خوش برای دومین بار به هم رسیدیم. یاسر با وجود سختیها و دشواریهای تعلیم در آکادمی مبارزه با دهشت افگنی، عملکردی فوقالعاده داشت و یکی از بهترین دانشجویان بود، بهخصوص در زمینه فیر. او تکتیرانداز بود و مصمم بود این کورس را مکمل کند. او حتی دانشجویانی که تسلیم شده بودند و قصد داشتند کورس را رها کنند، تشویق میکرد. او در عمق وجود خود میدانست که عملیات قوای خاص به مردانی فوقالعاده قوی ضرورت دارد.” قوه مبارزه با دهشت افگنی رسم بسیار عالی تقسیم فارغین ذریعه لاتاری تحت نظارت رئیس قوه مبارزه با دهشت افگنی را داشت. یاسر به خدمت کندک میسان مقرر شد. بریدمن یوسف ادامه داد: “وقتی متوجه شدیم که با هم به کندک میسان مقرر شده ایم، احساس غرور فراوانی داشتیم. یاسر یک ماه بعد از آنکه من در سال 2015 به مقر قومندانی کندک در محله البکر ولایت انبار اعزام شدم، به آنجا اختصاص یافت. عبور از جاده میسان تا انبار بسیار دشوار بود چون داعش داخل ساحه شده بود، مواضعی را ایجاد و جادهها را قطع کرده بود. به همین دلیل، قطار اكمالات باید از مسیرهای خامه استفاده میکردند. وقتی یاسر آمد، رنگ یونیفرم سیاه و سلاحش در اثر گرد و غبار تغییر پیدا کرده بود. با وجود سفر دشوار و خستگی، پیشنهاد من را برای اینکه کمی استراحت کند، نپذیرفت. او اصرار داشت از ساحه عملیات بازدید کند.” روحیه عساکر در جریان جنگ فلوجه مورد آزمایش قرار گرفت، چون وضعیت جغرافیایی منطقه دشوار بود و خطوط اکمال قطع شده بود. عزم و اراده یاسر باعث شد قطعه وی به جنگیدن ادامه بدهد. ”هر دوی ما در جنگ برای آزادسازی رمادی و فلوجه اشتراک کردیم. او موقعیت معین قومندان تولی دوم را در اختیار داشت. ما دو هفته را در سنگر نعمیه در فلوجه سپری کردیم. این مکان به دلیل شدت جنگ، موقعیت نقشه برداری دشوار و کمبود غذا و آب مشهور بود. با این حال، این موضوع یاسر را نترساند و لبخندش قلب مردان را آرام میکرد و روحیه آنها را افزایش میداد.” بریدمن یاسر بهخاطر شجاعتش مشهور بود و مراقب بود که از صحت افراد و تعمیر و نگهداری تجهیزات آنها اطمینان حاصل کند. او مردی نبود که بخواهد افراد زخمی یا کشته شده را در میدان نبرد رها کند. او مطمئن میشد که افرادش آنچه را که ضرورت دارند در اختیار داشته باشند و اگر زخمی یا کشته میشدند، آنها را رها نمیکرد. دگروال ارکان جلال التکریتی، قومندان کندک میسان داستان زیر را برای یونیپاث تعریف کرد: داعش به پولیس فدرال در ساحه حصیبه در شرق رمادی حمله کرد و توانست بعضی از مواضع دفاعی را از بین ببرد. از کمپ عملیات ترکیبی مشترک (CJOC) دستوری دریافت کردیم که جزوتام خود را به منطقه شرق حصیبه بفرستیم. ما از حبانیه به سمت حصیبه نقل مکان کردیم. سفر در بیابان طولانی و دشوار بود و ما با کمینهای داعش محاصره شده بودیم. درگیریها با داعش بعد از ورود ما شروع شد و در جریان نبرد، گروپ بریدمن یاسر مورد حمله یک دستگاه انفجاری دستساز نصب شونده بالای موتر انتحاری (SVBIED) قرار گرفت. یاسر از شانه زخمی شد. پروسیجرهای حفاظت از قوا الزام داشتند که این نقطه را رها کنیم، چون این احتمال وجود داشت که دشمن با یک SVBIED دیگر به قوا حمله کند، چون این کار یکی از تکتیک رایج داعش بود. با این حال، زمانی که یاسر متوجه شد یکی از عساکرش را از دست داده است، تصمیم گرفت برای جستجوی او به پشت بام برود. شدت انفجار بدن را به خانههای مجاور پرتاب کرده بود. او تا زمانی که جسد را پیدا نکرد، آنجا را ترک نکرد. این کار باعث شد اعتماد قوایش را به دست آورد.” بریدمن یوسف موقعیت دیگری را که در جریان نبرد موصل اتفاق افتاد، شرح داد: ”ما دقیقاً در ساعت سه بنا به دستور دگروال بهسوی مقصد خود در شرق موصل حرکت کردیم. نبرد در محله الزهرا از همهجا شدیدتر بود. داعش بهشدت میجنگید و به دفعات از بمبگذاران انتحاری و کمین ها استفاده میکرد. مأموریت ما این بود که جاده اصلی را حفظ کنیم تا حرکت بمبگذاران انتحاری و موترهای انفجاری قطع شود تا از از ضربه زدن به گروپ های در حال پیشروی، جلوگیری شود. با این حال، با معضل کلانی مواجه شدیم، چرا که تمام خانههای این سرک کلبه بودند بجز یک تعمیر دومنزله. ارتفاع کلبه ها کم بود و سقف فلزی داشتند. به عبارت دیگر هیچ جای امنی وجود نداشت که بتوانیم پایگاه خود را برپا کرده و از خود محافظت کنیم. این منطقه باز و در برابر حملات موترهای انفجاری بسیار آسیبپذیر بود. ”پس از یک شب جنگ سخت، داعش در صبح روز بعد با توجه به خستگی عساکر ما، حمله شدیدی را به مواضعمان شروع کرد. با این حال، یاسر نبرد را از پشت بام رهبری کرد و مانع از حرکت دشمن شد و توانستیم موضعمان را حفظ کنیم. روز دوم، قومندانان افسر جدیدی را برای هدایت تولی فرستادند تا یاسر بتواند استراحت کند. با این حال، او تصمیم گرفت در کنار تولی بماند و گفت خود را با سرنوشت تولی سهیم میداند.” یاسر یک عسکر شجاع بود که حاضر نبود چیزی را پشت سر جا بگذارد تا دشمن بتواند از آن برای کشتن دوستانش استفاده کند. دگروال جلال زمانی را به یاد میآورد که یاسر زندگی خود را به خطر انداخت تا ماشیندار ثقیله ای که عساکر در زمان عقبنشینی پشت سر رها کرده بودند را برگرداند: ”در 19 می 2015، دشمن حمله وسیعی را به ولسوالی ما شروع کرد. دستور رسید که از منطقه عقبنشینی کنیم. در این شرایط، یاسر همچون رهبری شجاع ایستاد. او عساکر خود را بدون هیچ قسم تلفات و بدون از دست دادن هیچ قسم مهمات یا سلاح از موقعیت عقب کشید. در نقطه 60 قطعه ماشیندار ثقیله (50 کالیبر) نیز حضور داشت. آن نقطه یک موقعیت ستراتیژیک داشت و بر تمام جادهها مشرف بود. یاسر میدانست که قطعه عقبنشینی کرده و ماشیندار ها را پشت سر رها کرده است. ”اگرچه این مواضع و سلاحها مربوط به او نبودند، میدانست که این سلاحهای مؤثر در دست داعش باعث تلفات سنگینی خواهد شد. او در میان آتش باری شدید با یکی از عساکر رفت تا ماشیندارها را برگرداند. رهبری جزوتام شاهد بود که او جانش را به خطر میاندازد تا از افتادن سلاح به دست داعش جلوگیری نماید. من و یاسر آخرین نفرات جزوتام بودیم که قرار بود عقبنشینی کند. دشمن فقط چند متر با ما فاصله داشت و مرمی از همه طرف میبارید. این کار باعث نشد یاسر که قبل از عقبنشینی سلاحها را از منزل دوم پایین نکند.” این مرد قهرمان، علاوه بر شجاعت بسیار خود، بسیار اخلاقی بود و به باشندگان محلی احترام میگذاشت. توانایی شهید یاسر برای برخورد صحیح با مردم ملکی در مناطق آزاد شده مایه افتخار عساکر خدمات ضد دهشت افگنی بود و باعث شد مردم ملکی به او احترام بگذارند. داستانهای زیادی درباره محبت آنها و اعتمادشان به او گفته شده است. پدر یاسر گفت که وقتی یاسر با آنها به تماس شد تا داستان زیر را تعریف کند به این خاطر چی اندازه او، همسرش و خواهران یاسر به او افتخار کردند، چون این داستان بهخوبی روحیه عالی یاسر را نشان میدهد: ”یاسر در جریان عملیات پاکسازی یک محله در رمادی، در یک خانه با مقدار زیادی طلا مواجه شد. باشندگان در زمان تهاجم داعش به سرعت منطقه را ترک کرده بودند. یاسر در حضور قوایش، اشیاء پیدا شده را شمرد و ریکارد کرد و آنها را همراه با معلومات مربوط به خانه به قرارگاه فرستاد تا اطمینان حاصل کند که به صاحبانشان برگردانده شود.” بریدمن یوسف داستان دیگری را در میان گذاشت که اصول اخلاقی یاسر را نشان میداد: ”در حالی که ساحل چپ موصل را جستجو میکردیم، وارد چندین خانه شدیم که باشندگان شان هنوز حضور داشتند. یاسر به هیچ یک از عساکرش اجازه نداد رفتار نامناسبی با دختران داشته باشند. او به عساکر توصیه کرد به باشندگان احترام بگذارد و با آنها مثل اقارب خود رفتار کنند. او فردی نجیب و بسیار شجاع بود.” بریدمن یوسف قبل از ادامه یک لحظه سکوت کرد: ”به ما دستور داده شد که محله المهندسین در ساحل طرف چپ را برای پیدا کردن اسلحه و خانههای امن تروریستی جستجو کنیم. ما به خانهای حمله کردیم که تصور میشود پناهگاه مبارزان داعش باشد، اما فقط دختران را در آنجا دیدیم چون تروریستان فرار کرده بودند. یاسر به تمام قوای خود اجازه ورود نداد، بلکه خودش همراه با دو تن از عساکرش خانه را تفتیش کردند. آنها این تفتیش را با احترام فراوان انجام دادند و مستندات را جمعآوری کردند. یاسر برای اینکه یکی از دخترانی که از ترس در حال لرزیدن بود را دل جمعی بدهد از او خواست که آنها را برادران خود بداند که قصد دارند از او محافظت کنند. بعد از اتمام تفتیش، به عساکر دستور داد به دختران غذا و آب بدهند.” دگروال جلال یک داستان غیرمعمول روایت کرد: ”چند روز بعد از آزاد سازی ساحل طرف چپ، برق شهر قطع شد. محله یک جنريتر داشت که به مواد سوخت ضرورت داشت و یاسر آدرس و نمبر تلیفون دریور تیلر که معمولاً مواد سوخت میآورد را گرفت. تیلر در فاصله 30 کیلومتری قرار داشت و به دلیل اینکه داعش از آنها منحیث موتر انفجاری استفاده میکرد، قوای امنیتی استفاده از آنها را منع کرده بود. یاسر با من در تماس شد و از من تقاضا کرد تا آوردن تیلر را تأیید کنم. من با این مفکوره موافق بودم. بعد از سعی بسیار او، تأییدیه مورد ضرورت برای آوردن تیلر را گرفتیم. یاسر دو ساعت در مسیر با پوسته چک پاینت ها در تماس شد. وقتی مواد سوخت رسید، باشندگان از اینکه برق داشتند به شدت هیجانزده شدند و از مساعی بریدمن یاسر برای وصل کردن دوباره برق فقط چند روز بعد از آزادی بسیار تشکری کردند.” بریدمن یوسف شرح داد که بریدمن یاسر چی برخوردی با اطفال گرسنه در محلات فقیرنشین موصل داشت: ”با وجود کمبود اعاشه و قطع خطوط اکمال، یاسر و عساکرش آب و غذای خود را با شهروندان ملکی تقسیم کردند. بریدمن یاسر در زمان گزمه در منطقه تحت مسئولیتش آب و غذا با خود حمل میکرد و بین اطفالی که در سرک ها میدیدیم توزیع مینمود. عساکر از رهبر خود یاد گرفته بودند به امنیت و آسایش شهروندان بیش از هر چیز دیگری اولویت بدهند و مشتاق بودند غذای خود را با مردم محلی تقسیم نمایند. این کار باعث شد مردم ملکی در کنار ما بمانند و در بدل آن معلوماتی را در مورد محلهای خانههای امن تروریستان ارائه بدهند.” در مورد داستان شهادت یاسر، توضیحات دوستانش از این واقعه به این شرح است: یاسر در یک خانه کمین کرده بود که راکت انداز ضدتانک نیز داشت. دستوراتی که به او داده شده بود قطع کردن حرکات داعش و شکار موترهای انفجاری قبل از آن بود که به قوای پیشروی ما حمله کنند. راکت انداز تعدادی از موترهای انفجاری و موترهای ترانسپورتی داعش را از بین برد. با این حال، خانه هدف بمبارد دشمن قرار گرفت. یاسر در جریان حمله در خانه همسایه بود و با عجله آمد تا کمکهای اولیه را برای زخمیها فراهم کند و بفهمد آیا کسی کشته شده است یا نه. او میتوانست یکی از عساکرش را بفرستد، اما برای ارائه راپور ارزیابی دقیق به قومندانان و اطمینان از سالم بودن عساکرش، خودش این کار را انجام داد. وقتی در داخل خانه بود، خانه دوباره مورد حمله قرار گرفت و او شهید شد. او به شهیدان دیگر پیوسته است و داستانهایی از خود بجا گذاشته که قهرمانی و شجاعتش را بازگو میکنند. این داستانها ذریعه افسران همسنگرش و در تمام خانهها و مکاتبی که به آزادی آنها کمک کرده بود بازگو میشود و در چشم بیجاشدگانی که از محبت عسکری جوان و آفتابسوخته اهل جنوب اطمینان خاطر یافتند، بازتاب پیدا میکند. به اشتراک گذاری
نظرات بسته شده است.